با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
درباره ما
در هوایت بی قرارم روز و شب/
سر ز پایت بر ندارم روز و شب/
روز و شب را همچو خود مجنون کنم/
روز و شب را کی گذارم روز و شب؟!/
جان و دل می خواستی از عاشقان/
جان و دل را می سپارم روز و شب/
تا نیابم آنچه در مغز منست/
یک زمانی سر نخارم روز و شب/
تا که عشقت مطربی آغاز کرد/
گاه چنگم، گاه تارم روز و شب/
ای مهار عاشقان در دست تو/
در میان این قطارم روز و شب/
زآن شبی که وعده دادی روز وصل/
روز و شب را می شمارم روز و شب/
بس که کشت مهر جانم تشنه است/
ز ابر دیده اشکبارم روز و شب/
فقط نظر یادتون نره
می توانید صادقانه بگویید که اگر شما این شعر را تا آخر بخوانید اشک تان جاری نمی شود؟ به نظر من که خیلی دردناک است!!!!
پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود
در یخچال را باز می کند
عرق شرم ... بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند
دست می برد بطری آب را بر می دارد
...
... کمی آب در لیوان می ریزد
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "
پدر این را می داند: پسر کوچک اش چقدر بزرگ شده است